احساس می کنم اغلب این کارها را با یک اعتراف شروع می کنم. در واقع، The Barbary Next Door دو اعتراف می گیرد. اول از همه، ماهیت فشرده مکان به معنای یادداشت برداری است و غذا خوردن کمی مشکل است، بنابراین اولی برای دومی مهمتر قربانی شد. معمولاً این مهم نیست، اما وقتی هفتهها بعد سعی میکنید مواردی مانند «کارملیتا مرکادو» یا ویژگیهای «سالاد گوجهفرنگی Essaouirian» را بفهمید، یادداشتها مفید خواهند بود.
اعتراف دوم این است که من در ابتدا از The Barbary Next Door متنفر بودم. در یک عصر تاریک و قبل از BST، تلاش برای تشخیص علائم یک چالش بود. حتی دانستن این که به معنای واقعی کلمه، همسایگی The Barbary است کمکی نکرد.
وقتی فهمیدم کدام در را می خواهم، مسلماً کمی زودتر وارد شدم تا ببینم آیا می توانم مشروب بخورم. و من نتوانستم. خوب، میتوانستم، آنها به من پیشنهاد دادند که در جایی در قفسه پشتی، با تأکید بر “فشردگی” من را فشار دهند: این یک ساختمان بسیار کوچک است، یک ساختمان بسیار باریک که اساساً برای یک مرد با عرض و “فانتزی” ساخته نشده است. a negroni» دلیل کافی برای مسدود کردن تنها راهروی مبهم در آن مکان به نظر نمی رسید. در عوض مدتی بیرون پرسه زدم، مهمان شامم را ردیابی کردم – که او هم جایی در حیاط نیل گم شده بود – و برای وقت رسمی برگشتم.
ما به سمت دو صندلی انتهایی روی پیشخوان نشان داده شدیم، که نیاز به دویدن دستکش افراد «لاغر و زیبا» داشت. حالا، نمیدانم وقتی لاغر و زیبا باشی چه اتفاقی میافتد – بعید است من هم به این زودی باشم – اما ظاهراً نامرئی و نامفهوم میشوم. من به طور معجزه آسایی به نظر می رسم، با این حال، پس از سومین «ببخشید» زمانی که تنها گزینه باقی مانده من این است که با گروهی از گروه های خشمگین حرکت کنم. ببین، من نمیخواهم پشتم یا وسطم را به تو فشار دهم، اما این افرادی مثل من هستند که در رستورانها غذا میخورند، پس کمی احترام بگذار، اگر اشکالی ندارد…
اما بدیهی است که این مشکل The Barbary Next Door نیست. فقط من با دیگران خوب بازی نمی کنم. پس از نشستن – دنج، اما نه ناراحت کننده – تیم به سرعت تلخی رگ های من را جذب کرد، نوشیدنی های عالی – یک شربت نعناع غیر الکلی، لیوان های مختلف سفید اسپانیایی – به من خورد و یک سری از غذاهای شگفت انگیز الهام گرفته شده را به من خورد. ادویههای معطر و طعمهای دودی از اسپانیا موریانه و آشپزی شمال آفریقا». چیپس زعتر. نان های درخشان – خوب افغانی، درد اپی مطابق با منو، پوسته و جاذب طبق حافظه من – تحت تاثیر قرار گرفت، مخصوصاً با باقی مانده سالاد گوجه فرنگی، تریشی (سالاد کدو حلوایی تند – متشکرم، گوگل) و زا الوک (یک غذای گرم کننده از بادمجان و گوجه فرنگی کبابی).
منو جمع و جور است و به «تنقلات»، «نان و دیپ»، «خام و تازه»، «آهسته پخته» و «شیرین» تقسیم شده است. از بخش آهستهپخت منو، بره mechoui یک چیز چسبنده، ذوبشده، غنی و چرب از زیبایی عایق بود. به طور قابل توجهی، این غذا توسط harissa jazara، غذایی از هویج، chermoula و harissa که روشن، تازه، خاکی و شیرین بود، تسخیر شده بود.
شیرینیها بهویژه خاطرهانگیز هستند، بهخصوص کیک هش، یک تکه عسل عسلی و شگفتانگیز پسته که برداشت (و بهبود) موریانهها در کیک کرک موموفوکو است. این تبدیل به یک مکان دیدنی دسر لندن شده است و اگر چیزی باشد، دست کم گرفته شده است. چه چیزی است.
این دلیل اصلی – در فهرستی از چندین دلیل و فقط کنار زدن تیم جذاب – است که چرا من قصد بازگشت قریب الوقوع به The Barbary Next Door را دارم.
نیل دیوی مهمان سریال The Barbary Next Door بود. 16a Neal’s Yard، کاونت گاردن، لندن WC2H 9DP; thebarbarynextdoor.co.uk