در طول یک حضور در دیسک های جزیره کویر در سال 2009، بری هامفریز اعلام کرد که اگر در آگهی های ترحیم او هیچ اشاره ای به دیم ادنا اوریج، خانه دار هیولایی ملبورنی که نیم قرن پیش ساخته بود، نباشد، خوشحال خواهد شد. تایمز گفت: مقداری امید. درست است، دم ادنا تنها شخصیت جایگزین او نبود: سر لس پترسون، وابسته فرهنگی بدخلق استرالیا، با لباسهای کثیف، دندان مصنوعی آغشته به نیکوتین و «مار شلوار» بسیار مورد بحث و سندی استون بیخطر بود. همچنین این خلاقیت های طنز تنها دستاورد هامفریس نبود. او همچنین یک نویسنده و هنرمند ماهر و یک کتاب شناس بود که جان بتجمن را در زمره دوستانش به حساب می آورد. اما سوپراستار خانهدار از Moonee Ponds – با موهای پر از یاسی، عینکهای بدلیجات گربهای، لباسهای ظالمانه و احوالپرسی “Hello Possums” – آنقدر معروف شده بود که از او دعوت شده بود. دیسک های جزیره کویر دو دهه قبل از او
دیم ادنا علاوه بر بازی در نمایشهای تلویزیونی و صحنهای بیشماری، فروش هارودز را افتتاح کرده بود، چراغهای کریسمس را در خیابان ریجنت روشن کرده بود و کارهای مومی خود را در موزه مادام توسو نصب کرده بود. همانطور که او بیان کرد، در آگهی ترحیمی که برای دیلی تلگراف نوشت، «بری هامفریز یک بازیگر ناشناخته مشتاق و کمدین احتمالی بود که برای اولین بار او را در اوایل دهه 1950 دیدم. درست است که او برای اولین بار در دسامبر 1955 من را روی صحنه برد، اما برای این بود که مرا تحقیر کند و خنده های ارزانی به خرج بدهد و سبک زندگی بزرگ استرالیایی را به سخره بگیرد. چگونه جدول ها ورق خوردند! من ستاره شدم و او صرفاً پاورقی برای حرفه تماشایی من بود.»
اوایل زندگی
بری هامفریس در سال 1934 به دنیا آمد و در حومه کامبرول در ملبورن مرفه بزرگ شد. پدرش یک سازنده موفق بود. مادرش یک زن خانه دار بداخلاق و کاتولیک بود. بری که کودکی عجیب و غریب بود، وقت خود را با بافتن، داستان نویسی و نقاشی می گذراند. مادرش میگفت: «من و اریک نمیدانیم او از کجا آمده است. او از بازیگری در مدرسه خصوصی خود لذت می برد و در دانشگاه ملبورن برای او در یک فیلم توری انتخاب شد. شب دوازدهم.
در اتوبوس بین مکانها، هامفریس با لمپن زدن به خانمهای طبقه متوسط که در هر شهر در طول مسیر به آنها خوشامد میگفتند، از همطلاقهایش پذیرایی میکرد. در همان زمان بود که خانم نورم اوریج برای اولین بار در یک مجله دانشجویی ظاهر شد. نیویورک تایمز میگوید که او در آن زمان زنی موش بود، اما «از قبل بر زرادخانه تعصبات بورژوایی که مشخصه شخصیت بعدی او خواهد بود، تسلط کامل داشت».
او در نوجوانی مجذوب دادائیسم شده بود و زمانی که در دانشگاه بود، نمایشی با نمایشگاه هایی مانند چرک در چکمه – یک جفت کفش پر از کاسترد. او همچنین از شوخیهای دادائیستی لذت میبرد که به عنوان مثال، یک قوطی سالاد سبزیجات هاینز را میگرفت و آن را روی پیادهرو میریزد. در حالی که رهگذران از چیزی که شبیه گودال استفراغ بود دوری می کردند، او زانو می زد و از آن غذا می خورد. او گفت که افراد ناراحت کننده تقریباً به اندازه سرگرم کردن آنها رضایت او را به همراه داشت.
او با غفلت از تحصیل، دانشگاه را رها کرد و به یک گروه تئاتر در سیدنی پیوست. سپس در سال 1959 به همراه همسر دومش روزالیند تانگ که یک رقصنده بود به لندن رفت تا شانس خود را در آنجا امتحان کند. (اولین ازدواج او تنها دو سال به طول انجامید.) ادنا در انگلستان مخاطبی پیدا نکرد و به عنوان یک شخصیت کنار گذاشته شد. (بعدها، او را به عنوان «مدیر» خود خطاب کرد و او را به خاطر این شکست زودهنگام سرزنش کرد.) شکست او زمانی رخ داد که برای نقش آقای سووربری در تولید اصلی وست اند، انتخاب شد. الیور!نقشی که او در برادوی تکرار کرد. او که با افرادی مانند دادلی مور و پیتر کوک آشنا شد، در کلاب The Establishment اجرا کرد و به همراه نیکلاس گارلند، یک نوار کارتونی برای Private Eye درباره ماجراهای یک استرالیایی رندی در لندن در دهه 1960 تهیه کرد. بری مککنزی مجموعهای از گفتههای عامیانه از جمله «اشاره کردن به چینی» را رایج کرد و بعداً در دو فیلم ظاهر شد. در اواسط دهه 1960، هامفریس به طور مداوم در صحنه لندن کار می کرد، اما از افسردگی و در چنگال بدتر شدن اعتیاد به الکل رنج می برد.
او به استرالیا برگشت، ادنا را به یک تور انفرادی پیروزمندانه برد. در آن زمان، او شروع به تبدیل شدن از یک زن خانهدار فقیر به یک سلبریتی مجلل و پرتابکننده گلادیولها با منیت وحشیانه و تمایل به تمسخر طرفدارانی که ادعا میکرد میپرستند، شده بود. او که روی چراغها خم میشود، ممکن است به زنی در ردیف اول خطاب کند: «میدانم، عزیزم. من هم لباسهای خودم را درست میکردم.» اما در لندن، تماشاگران به مقاومت در برابر جذابیت های او ادامه دادند. تانگ همفریز را به دلیل نوشیدن الکل ترک کرد و در سال 1970 در حالی که مست بود مورد ضرب و شتم قرار گرفت و بیهوش در یک ناودان یافت شد. این یک نقطه عطف بود: او به دنبال درمان بود. به الکلی های گمنام پیوست. و دیگر هرگز الکل را لمس نکرد.
میزبان نمایش چت
گاردین گفت، در همان زمان بود که او سر لس را خلق کرد. گاردین، یک پیرمرد دفع کننده که به عنوان نقش حمایتی، با ویسکی در دست، تلوتلو می خورد و از تماشاگران می خواست که کف زدن ادنا را که بسیار سزاوارش بود، بزنند. در سال 1976، ادنا سرانجام در لندن با نمایشی به نام پرفروش موفق شد خانم خانه دار! سوپراستار! نمایش های موفق دیگر، از جمله یک شب با دام ادنادیلی تلگراف در ادامه گفت.
سپس در سال 1987، برنامه چت تلویزیونی خود را دریافت کرد. تجربه Dame Edna، که در آن او ژانر را با انکار رفتار احترام آمیز مهمانان مشهور خود که به آن عادت کرده بودند، بازتعریف کرد. “میتونی به خودت بخندی؟” او قبل از تنظیم صدا از جفری آرچر با آرامترین صدایش پرسید: «چون اگر نتوانید به خودتان بخندید، ممکن است شوخی قرن را از دست بدهید.»
تماشاگران آمریکایی زمان بیشتری برای دیدن این طنز از فرهنگ سلبریتی صرف کردند، اما در دهه 2000، Dame Edna در برادوی نیز به یک ستاره تبدیل شد. هامفریس گفت که او را به عنوان یک موجود جداگانه، قانونی برای خودش میدانست. او به مصاحبهکنندهای گفت: «من، همانطور که بود، در بال هستم، و او روی صحنه است. و هر از چند گاهی او یک چیز بسیار خنده دار می گوید، و من آنجا می ایستم و فکر می کنم، “کاش به این فکر می کردم.” اخیراً، برخی از نظرات او (در شخصیت و خارج) باعث توهین شده بود، اما او بحث کرد. که شوخ طبعی او به این بستگی داشت که بتواند نزدیک لبه راه برود. او یک بار گفت: “من عاشق این هستم که تماشاگران را نفس بکشم.” من هوس صدای تشویق ندارم. من هوس صدای نفس های تند و تیز را دارم.»
ازدواج سوم هامفریس، با دایان میلستد، به طلاق ختم شد. از او لیزی اسپندر، همسر 32 سالهاش، و چهار فرزندش از ازدواج دوم و سومش به یادگار مانده است. دام ادنا چهار فرزند داشت که یکی از آنها در کودکی توسط یک “کوآلای سرکش” ربوده شد. برای او صحبت کردن در مورد لوئیس دشوار بود، اما در سال 2015، او فاش کرد که هرگز امید خود را از یافتن او از دست نداده است. او به NPR گفت: “من دارم نگاه می کنم.” “هر بار که از کنار درخت اکالیپتوس می گذرم، به بالا نگاه می کنم.”